معنی sendiri
sendiri
تنها
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با sendiri
mandiri
mandiri
خودکَفا، مُستَقِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berdiri
berdiri
ایستادِه، ایستادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sentire
sentire
اِحساس کَردَن، اِحساس، حِسّ کَردَن، شِنیدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
terdiri
terdiri
تَشکِیل شُدَن، تَشکیل مِی شَوَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sindirim
sindirim
هَضم، گُوارِشی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sentir
sentir
بو کَردَن، اِحساس، بوییدَن، حِسّ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sentir
sentir
اِحساس کَردَن، اِحساس کُنید، حِسّ کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sentir
sentir
حِسّ کَردَن، اِحساس کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی