معنی mana - جستجوی لغت در جدول جو
mana
کدام، کجا
ادامه...
کُدام، کُجا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
managementmatig
به صورت مدیریّتی، از نظر مدیریّتی
ادامه...
بِه صورَتِ مُدیریَّتی، اَز نَظَرِ مُدیریَّتی
دیکشنری هلندی به فارسی
managérial
مدیریّتی
ادامه...
مُدیریَّتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manantial
چشمه، بهار
ادامه...
چِشمِه، بَهار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
managerial
به صورت مدیریّتی، مدیریّتی
ادامه...
بِه صورَتِ مُدیریَّتی، مُدیریَّتی
دیکشنری آلمانی به فارسی
managen
مدیریّت کردن، مدیریّت کنید
ادامه...
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
manager
مدیر
ادامه...
مُدیر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
manager
مدیر
ادامه...
مُدیر
دیکشنری هلندی به فارسی
management
مدیریّتی، مدیریّت
ادامه...
مُدیریَّتی، مُدیریَّت
دیکشنری هلندی به فارسی
manajemen
مدیریّت
ادامه...
مُدیریَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
managerialmente
به صورت مدیریّتی، از نظر مدیریّتی
ادامه...
بِه صورَتِ مُدیریَّتی، اَز نَظَرِ مُدیریَّتی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
manageriale
مدیریّتی
ادامه...
مُدیریَّتی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Unmanageably
به طور غیرقابل مدیریّت، غیرقابل مدیریّت
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِقابِلِ مُدیریَّت، غِیرِقابِلِ مُدیریَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Unmanageable
غیرقابل اداره، غیرقابل مدیریّت
ادامه...
غِیرِقابِلِ اِدارِه، غِیرِقابِلِ مُدیریَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
de manera sobrehumana
به طور فوق بشری، به شکلی مافوق بشری
ادامه...
بِه طُورِ فُوق بَشَری، بِه شِکلی مافُوق بَشَری
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de una semana
هفت روزه، یک هفته
ادامه...
هَفت روزِه، یِک هَفتِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
managérialement
به صورت مدیریّتی، از نظر مدیریّتی
ادامه...
بِه صورَتِ مُدیریَّتی، اَز نَظَرِ مُدیریَّتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manajemen mikro
مدیریّت جزئیات، مدیریّت خرد
ادامه...
مُدیریَّتِ جُزئیات، مُدیریَّت خُرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
fana
فانی
ادامه...
فانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mank
لنگان، لنگی، شل
ادامه...
لَنگان، لَنگی، شَل
دیکشنری هلندی به فارسی
makna
معنویت، معنی، معنا
ادامه...
مَعنَوِیَت، مَعنی، مَعنا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lana
پشم
ادامه...
پَشم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rana
زخم، جای زخم
ادامه...
زَخم، جای زَخم
دیکشنری لهستانی به فارسی
sana
بسیار، خیلی زیاد، به شدّت
ادامه...
بِسیار، خِیلی زیاد، بِه شِدَّت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
lana
پشم
ادامه...
پَشم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pana
وسیع، گسترده، سراسری، عریض
ادامه...
وَسیع، گَستَردِه، سَراسَری، عَریض
دیکشنری سواحیلی به فارسی
maana
منظور داشتن، معنی، معنا
ادامه...
مَنظور داشتَن، مَعنی، مَعنا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
manajemen yang buruk
مدیریّت نادرست، مدیریّت بد
ادامه...
مُدیریَّت نادُرُست، مُدیریَّتِ بَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mama
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ana
اصلی
ادامه...
اَصلی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
man
مرد بودن، مرد
ادامه...
مَرد بودَن، مَرد
دیکشنری هلندی به فارسی
manajerial
مدیریّتی
ادامه...
مُدیریَّتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
manajer
مدیر
ادامه...
مُدیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
manajemen yang salah
مدیریّت نادرست، مدیریّت اشتباه
ادامه...
مُدیریَّت نادُرُست، مُدیریَّت اِشتِباه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
di mana mana
در همه جا، هر کجا
ادامه...
دَر هَمِه جا، هَر کُجا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی