معنی lembek - جستجوی لغت در جدول جو
lembek
سست، خیس، لطیف
ادامه...
سُست، خیس، لَطیف
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
membeku
یخ زده، منجمد کردن، یخ زدن
ادامه...
یَخ زَدَه، مُنجَمِد کَردَن، یَخ زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lembut
نرم، ملایم، لطیف بودن
ادامه...
نَرم، مُلایِم، لَطیف بودَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lembap
مرطوب
ادامه...
مَرطوب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lembab
مرطوب
ادامه...
مَرطوب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lamber
لیسیدن
ادامه...
لیسیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
tembel
تنبل
ادامه...
تَنبَل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
leben
زندگی کردن، زندگی
ادامه...
زِندِگی کَردَن، زِندِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
bebek
کودکانه، عزیزم
ادامه...
کودَکانِه، عَزیزَم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
emmek
جذب کردن، مکیدن
ادامه...
جَذب کَردَن، مَکیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
pembe
صورتی
ادامه...
صورَتی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yemek
خوردن، غذا
ادامه...
خُوردَن، غَذا
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی