جدول جو
جدول جو

معنی kutosha - جستجوی لغت در جدول جو

kutosha
کافی بودن، به اندازه کافی
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فاسد کردن، گمراه کردن، تحریف کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کافی، به اندازه کافی، به طور کافی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور ناکافی، به اندازه کافی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بخشیدن، دادن، پیشنهاد دادن، تحویل دادن، اهدا کردن، پراندن، دفع کردن، استخراج کردن، اعطا کردن، منتشر کردن، ارائه دادن، بازگشت، تفریق کردن، تفریق، تهیّه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محرومیت، از دست دادن، کمبود داشتن، ناقص
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ژست گرفتن، از
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مالیات گرفتن، شارژ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آزاردهنده، شکنجه، آزار دادن، اذیّت و آزار کردن، عذاب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خارج شدن، از
دیکشنری سواحیلی به فارسی
انتقاد کردن، انتقاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تغذیه کردن، برای تغذیه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تخم گذاری کردن، رشد کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کسل کننده بودن، خسته کننده، خسته کردن، پرزحمت، سخت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وحشت زده کردن، ترسناک، وحشت، حسّاس، وحشت زده، غافل گیر کننده، ترسیدن، وحشتناک، ترساندن، وحشت زایی، ناامید، وحشتناکی، ترسانده، وحشت زدگی ایجاد کردن، تهدید کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خالی کردن، دادن، دفع، ترشّح کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فعّال کردن، خارش، سوزاندن، آتش زدن، شعله ور شدن، اشتعال کردن، آتش افروختن، خارش داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
عدم کفایت، ناکافی، ناکافی بودن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیگانه کردن، کنار نیامدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شکاف ایجاد کردن، سوراخ کردن، سوراخ کاری، نافذ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نادرستی، نامناسب بودن، بی فایده بودن، نامناسبی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مضطرب شدن، مشعل، بی خبری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رخ دادن، رخ دهد، محقّق شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
انداختن، پرتاب کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برانگیختن، بیدار شو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شستشو دادن، برای شستن، آبکشی کردن، شستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کافی، به اندازه کافی
دیکشنری سواحیلی به فارسی