معنی kutembea - جستجوی لغت در جدول جو
kutembea
راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kutembea kwa vidole vya mguu
روی پنجه پا راه رفتن، راه رفتن روی انگشتان پا
ادامه...
رویِ پَنجِه پا راه رَفتَن، راه رَفتَن رویِ اَنگُشتان پا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kimyakimya
بی صدا حرکت کردن، در سکوت راه برو
ادامه...
بی صِدا حَرَکَت کَردَن، دَر سُکوت راه بِرو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kwa hatua kubwa
بلند قدمی برداشتن، با گام های بلند راه بروید
ادامه...
بُلَند قَدَمی بَرداشتَن، با گام های بُلَند راه بِرَوید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kwa kutetereka
راه رفتن به طور مضحک، لرزان راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن بِه طُورِ مُضحِک، لَرزان راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kwa polepole
دور زدن، آهسته راه رفتن
ادامه...
دُور زَدَن، آهِستِه راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kwa shida
راه رفتن با زحمت، به سختی راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن با زَحمَت، بِه سَختی راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea kwa uzito
راه رفتن سنگین، پیاده روی سنگین
ادامه...
راه رَفتَن سَنگین، پیادِه رَوی سَنگین
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembea majini
در آب قدم گذاشتن، در آب راه برو
ادامه...
دَر آب قَدَم گُذاشتَن، دَر آب راه بِرو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
hutembea
سرگردان، راه می رود
ادامه...
سَرگَردان، راه مِی رود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutema
تف انداختن، تف کردن
ادامه...
تُف اَنداختَن، تُف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kukemea
سرزنش کردن
ادامه...
سَرزَنِش کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutetea
حمایت کردن، دفاع کند، دفاع کردن
ادامه...
حِمایَت کَردَن، دِفاع کُنَد، دِفاع کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutambaa
خزنده، خزیدن، حالت خزیدن پیدا کردن
ادامه...
خَزَندِه، خَزیدَن، حالَت خَزیدَن پِیدا کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutambua
تصویب کردن، برای شناسایی، تشخیص دادن، شناسایی کردن، شناختن
ادامه...
تَصوِیب کَردَن، بَرایِ شِناسایی، تَشخیص دادَن، شِناسایی کَردَن، شِناختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutembelea
کتاب کردن، برای بازدید، تعقیب کردن، بازدید کردن
ادامه...
کِتاب کَردَن، بَرایِ بازدید، تَعقِیب کَردَن، بازدید کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mwendo wa kutembea
راه رفتن، سرعت راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن، سُرعَت راه رَفتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی