معنی kusma - جستجوی لغت در جدول جو
kusma
بازآوری، استفراغ
ادامه...
بازآوَری، اِستِفراغ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kusmak
استفراغ کردن
ادامه...
اِستِفراغ کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kusema
بیان کردن، بگو، گفتن، صحبت کردن، ادای کلمات کردن، صدای بلند دادن، حرف زدن
ادامه...
بَیان کَردَن، بِگو، گُفتَن، صُحبَت کَردَن، اَدایِ کَلَمات کَردَن، صِدایِ بُلَند دادَن، حَرف زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusoma
تلاوت، خوٰاندن، مطالعه کردن
ادامه...
تِلاوَت، خوٰاندَن، مُطالِعِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuuma
خارش دار، گاز گرفتن، نیش زدن
ادامه...
خارِش دار، گاز گِرِفتَن، نِیش زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی