معنی kulit - جستجوی لغت در جدول جو
kulit
چرم، پوست
ادامه...
چَرم، پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
sulit
سخت، دشوار است
ادامه...
سَخت، دُشوار اَست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kulia
گریه کردن، گریه کن، زوزه کشیدن، آه و فغان کردن، زاری کردن
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن، زوزِه کِشیدَن، آه و فَغان کَردَن، زاری کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mengupas kulit
پوسته کندن، لایه برداری پوست
ادامه...
پوستِه کَندَن، لایِه بَرداری پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengkuliti
پوست کندن، پوست انداختن
ادامه...
پوست کَندَن، پوست اَنداختَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dokter kulit
پزشک پوست، متخصّص پوست
ادامه...
پِزِشک پوست، مُتِخَصِّص پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mirip kulit
چرمی، شبیه پوست
ادامه...
چَرمی، شَبیه پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
fakuliti
دانشگاه ها، هیئت علمی
ادامه...
دانِشگاه ها، هَیئَت عِلمی
دیکشنری سواحیلی به فارسی