معنی kulia
kulia
گریه کردن، گریه کن، زوزه کشیدن، آه و فغان کردن، زاری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kulia
kulit
kulit
چَرم، پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mulia
mulia
شُکوهمَند، با شُکوه، نَجِیب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kualia
kualia
خوٰاندَن بُلَند، گِریِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tulia
tulia
آرامِش یافتِه، آرام باش، کاهیدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kulipa
kulipa
پَرداخت کَردَن، بَرایِ پَرداخت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kulima
kulima
چالوس کَردَن، پَروَرِش دادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kulea
kulea
پَروَرِش دادَن، بالا بُردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kula
kula
خُوردَن، بَرایِ خُوردَن، قَسَم خُوردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی