معنی krzyk - جستجوی لغت در جدول جو
krzyk
اعتراض
ادامه...
اِعتِراض
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
okrzyk
فریاد، فریاد بزن
ادامه...
فَریاد، فَریاد بِزَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
krzykliwy
پرجلو، جوشان، زرگر، زمان
ادامه...
پُرجِلو، جوشان، زَرگَر، زَمان
دیکشنری لهستانی به فارسی
krzykliwie
به طور پر زرق و برق، پر سر و صدا
ادامه...
بِه طُورِ پُر زَرق و بَرق، پُر سَر و صِدا
دیکشنری لهستانی به فارسی
wykrzyknik
تعجّب
ادامه...
تَعَجُّب
دیکشنری لهستانی به فارسی
wykrzykiwać
فریاد زدن
ادامه...
فَریاد زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی