معنی krwawy - جستجوی لغت در جدول جو
krwawy
خونین، خون بریز
ادامه...
خونین، خون بِریز
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
krwawo
با خونریزی، سرد، به طور خونین، لذّت بخش
ادامه...
با خونریزی، سَرد، بِه طُورِ خونین، لِذَّت بَخش
دیکشنری لهستانی به فارسی
trwały
پایدار، بادوام، به طور پایدار، پایین تر، مقاوم
ادامه...
پایدار، بادَوام، بِه طُورِ پایدار، پایین تَر، مُقاوِم
دیکشنری لهستانی به فارسی
kulawy
شل، بی دقّتی، لنگ، لنگر
ادامه...
شَل، بی دِقَّتی، لَنگ، لَنگَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
krzywy
کج، تکیه دادن، کج کلاه، نامتقارن، نامتناسب
ادامه...
کَج، تِکیِه دادَن، کَج کُلاه، نامُتِقارِن، نامُتناسِب
دیکشنری لهستانی به فارسی
krwawić
خون ریختن، خونسردی
ادامه...
خون ریختَن، خونسَردی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kiwawi
کج، کیوی
ادامه...
کَج، کیوی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
prawy
پرهیزگار، کامل
ادامه...
پَرهیزگار، کامِل
دیکشنری لهستانی به فارسی
krwawy czerwony
قرمز خونین، قرمز روشن
ادامه...
قِرمِز خونین، قِرمِز رُوشَن
دیکشنری لهستانی به فارسی