معنی kiwawi
kiwawi
کج، کیوی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kiwawi
kimiawi
kimiawi
شیمیایی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
krwawy
krwawy
خونین، خون بِریز
دیکشنری لهستانی به فارسی
krwawo
krwawo
با خونریزی، سَرد، بِه طُورِ خونین، لِذَّت بَخش
دیکشنری لهستانی به فارسی
krwawić
krwawić
خون ریختَن، خونسَردی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kipaji
kipaji
بااِستِعداد، دِرَخشان، اِستِعداد، شوخی کُنَندِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kijani
kijani
سَرسَبز، سَبز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kichawi
kichawi
جادویی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kiziwi
kiziwi
کُند، ناشِنَوا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kizazi
kizazi
نَسل
دیکشنری سواحیلی به فارسی