معنی krok - جستجوی لغت در جدول جو
krok
گام، گاه به گاه
ادامه...
گام، گاه بِه گاه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
urok
جاذبه، جارو کردن، جذّابیت، زرق و برق
ادامه...
جاذِبِه، جارو کَردَن، جَذّابِیَت، زَرق و بَرق
دیکشنری لهستانی به فارسی
wrok
خشمگینی، رنجش، دلخوری
ادامه...
خَشمگینی، رَنجِش، دِلخوری
دیکشنری هلندی به فارسی
krom
کج، کج شده
ادامه...
کَج، کَج شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
krokant
خشک و ترد، ترد، خشک و تیز، ترد و شکننده، قابل خرد شدن، پرکشش و خشک، کریسپی
ادامه...
خُشک و تُرُد، تُرُد، خُشک و تیز، تُرُد و شِکَنَندِه، قابِلِ خُرد شُدَن، پُرکِشِش و خُشک، کِریسپی
دیکشنری هلندی به فارسی
stawiać krok
قدم گذاشتن، سپاسگزار
ادامه...
قَدَم گُذاشتَن، سِپاسگُزار
دیکشنری لهستانی به فارسی