معنی koymak - جستجوی لغت در جدول جو
koymak
گذاشتن، قرار دادن
ادامه...
گُذاشتَن، قَرار دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
sokmak
در هم پیچیدن، نیش زدن
ادامه...
دَر هَم پیچیدَن، نِیش زَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kaçmak
فرار کردن، برای فرار
ادامه...
فَرار کَردَن، بَرایِ فَرار
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kırmak
شکستن، برای شکستن، آزار رساندن
ادامه...
شِکَستَن، بَرایِ شِکَستَن، آزار رِساندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kusmak
استفراغ کردن
ادامه...
اِستِفراغ کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kurmak
تاسیس کردن، برای ایجاد، بنیاد گذاشتن، نصب کردن، ایجاد کردن
ادامه...
تَاسیس کَردَن، بَرایِ ایجاد، بُنیاد گُذاشتَن، نَصب کَردَن، ایجاد کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kozmik
کیهانی
ادامه...
کِیهانی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
okumak
خوٰاندن، برای خوٰاندن
ادامه...
خوٰاندَن، بَرایِ خوٰاندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
saymak
حساب کردن، برای شمارش، شمارش کردن، پنداشتن
ادامه...
حِساب کَردَن، بَرایِ شُمارِش، شُمارِش کَردَن، پِنداشتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kaynak
چشمه، منبع
ادامه...
چِشمِه، مَنبَع
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sormak
پرس و جو کردن، پرسیدن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
solmak
کم رنگ شدن، محو شدن، خشک شدن
ادامه...
کَم رَنگ شُدَن، مَحو شُدَن، خُشک شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yaymak
پخش کردن، تابش می کند، پراکنده کردن، تکثیر کردن، پرتو افکندن، گسترش دادن
ادامه...
پَخش کَردَن، تابِش می کُنَد، پَراکَندِه کَردَن، تَکثِیر کَردَن، پَرتو اَفکَندَن، گُستَرِش دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yormak
خسته کردن، خستگی
ادامه...
خَستِه کَردَن، خَستِگی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
komik
طنزپرداز، طنین انداز، کمدین، کمونیست
ادامه...
طَنزپَرداز، طَنین اَنداز، کُمِدین، کُمُونِیست
دیکشنری لهستانی به فارسی
komik
خنده آور، طنز، طنزآمیز، خنده دار، خفن، شوخ
ادامه...
خَندِه آوَر، طَنز، طَنزآمیز، خَندِه دار، خَفَن، شوخ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kalmak
ماندن، برای ماندن
ادامه...
ماندَن، بَرایِ ماندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kazmak
کندن، حفّاری، گودال کندن، حفّاری کردن، از خاک درآوردن
ادامه...
کَندَن، حَفّاری، گودال کَندَن، حَفّاری کَردَن، اَز خاک دَرآوَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kaymak
سر خوردن، خامه
ادامه...
سُر خُوردَن، خامِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bozmak
مختل کردن، خراب کردن
ادامه...
مُختَل کَردَن، خَراب کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kovmak
اخراج کردن، آتش، برکنار کردن، کیسه زدن
ادامه...
اِخراج کَردَن، آتَش، بَرکِنار کَردَن، کیسِه زَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
koşmak
دویدن، برای اجرا، دوندن
ادامه...
دَویدَن، بَرایِ اِجرا، دَوَندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
soymak
برهنه کردن، پوست کندن، دزدیدن، کندن
ادامه...
بِرِهنِه کَردَن، پوست کَندَن، دُزدیدَن، کَندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
oymak
تراشیدن، قبیله، حکّاکی کردن
ادامه...
تراشیدَن، قَبیلِه، حَکّاکی کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kosmik
کیهانی
ادامه...
کِیهانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kompak
فشرده
ادامه...
فِشُردِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
boyamak
رنگ کردن، نقّاشی کردن
ادامه...
رَنگ کَردَن، نَقّاشی کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
korkak
بزدل، ترسو
ادامه...
بُزدِل، تَرسو
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
boğmak
خفه کردن
ادامه...
خَفِه کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
duymak
شنیدن، برای گوش دادن
ادامه...
شِنیدَن، بَرایِ گوش دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
donmak
یخ زدن، منجمد کردن
ادامه...
یَخ زَدَن، مُنجَمِد کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kapmak
گرفتن، چنگ زدن، ربودن
ادامه...
گِرِفتَن، چَنگ زَدَن، رُبودَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
korumak
حفظ کردن، برای محافظت، نگهبانی کردن، محافظت کردن، حفاظت کردن
ادامه...
حِفظ کَردَن، بَرایِ مُحافِظَت، نِگَهبانی کَردَن، مُحافِظَت کَردَن، حِفاظَت کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
korkmak
ترسیدن
ادامه...
تَرسیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ovmak
پاک کردن
ادامه...
پاک کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی