معنی kota - جستجوی لغت در جدول جو
kota
شهری، شهر
ادامه...
شَهری، شَهر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kata
کلمه، بگو
ادامه...
کَلَمِه، بِگو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kata
برش خورده، برش دادن، برنده، ارّه کردن
ادامه...
بُرِش خُوردِه، بُرِش دادَن، بَرَندِه، اَرِّه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kosa
اشتباه کردن، اشتباه، خطا، عیب، عیب دار، سهو، لغزش
ادامه...
اِشتِباه کَردَن، اِشتِباه، خَطا، عِیب، عِیب دار، سَهو، لَغزِش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kona
گوشه
ادامه...
گوشِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuota
رویابافی کردن، خوٰاب دیدن، روییدن
ادامه...
رُویابافی کَردَن، خوٰاب دیدَن، روییدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kotapraja
شهرک، شهرستان
ادامه...
شَهرَک، شَهرِستان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kotamadya
شهرداری
ادامه...
شَهرداری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kotak kotak
چهارخانه، جعبه جعبه
ادامه...
چَهارخانِه، جَعبِه جَعبِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kota kecil
شهر کوچک
ادامه...
شَهر کوچَک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kota besar
شهر بزرگ
ادامه...
شَهر بُزُرگ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengenakan mahkota
تاج گذاشتن، تاج بر سر گذاشتن
ادامه...
تاج گُذاشتَن، تاج بَر سَر گُذاشتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
perkotaan
با فرهنگ، شهری
ادامه...
با فَرهَنگ، شَهری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pusat kota
مرکز شهر
ادامه...
مَرکَز شَهر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
łaskotać
قلقلک کردن، قلقلک دادن
ادامه...
قِلقِلک کَردَن، قِلقِلَک دادَن
دیکشنری لهستانی به فارسی