معنی kolor - جستجوی لغت در جدول جو
kolor
رنگ، محو شدن
ادامه...
رَنگ، مَحو شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Color
رنگ کردن، رنگ
ادامه...
رَنگ کَردَن، رَنگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kotor
ناپاک، کثیف
ادامه...
ناپاک، کَثیف
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
color
رنگ
ادامه...
رَنگ
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dolor
آسیب رسانی، درد، دردناکی
ادامه...
آسیب رِسانی، دَرد، دَردناکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
olor
بو
ادامه...
بو
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kolorowy jak tęcza
رنگین کمانی
ادامه...
رَنگین کَمانی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kolorowy
رنگین، روشنایی
ادامه...
رَنگین، رُوشَنایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
kolorowo
به طور رنگارنگ، روشمند
ادامه...
بِه طُورِ رَنگارَنگ، رَوِشمَند
دیکشنری لهستانی به فارسی