معنی infeksi - جستجوی لغت در جدول جو
infeksi
آلودگی، عفونت
ادامه...
آلودِگی، عُفونَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
infleksi
صرف، عطف
ادامه...
صِرف، عَطف
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
injeksi
تزریق
ادامه...
تَزرِیق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
inflasi
تورّم
ادامه...
تَوَرُّم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
induksi
استقراء، القاء
ادامه...
اِستِقراء، اِلقاء
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ipeksi
نرمی، ابریشمی
ادامه...
نَرمی، اَبریشَمی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
menginfeksi
آلوده کردن
ادامه...
آلودِه کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
disinfeksi
ضدّ عفونی، ضدّ عفونی کردن
ادامه...
ضِدِّ عُفونی، ضِدِّ عُفونی کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
terinfeksi
مبتلا به، مبتلا شده
ادامه...
مُبتَلا بِه، مُبتَلا شُدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی