معنی imputować - جستجوی لغت در جدول جو
imputować
نسبت دادن، نسبتاً
ادامه...
نِسبَت دادَن، نِسبَتاً
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
amputować
قطع کردن، برش دادن
ادامه...
قَطع کَردَن، بُرِش دادَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
importować
وارد کردن، وارداتی
ادامه...
وارِد کَردَن، وارِداتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
mutować
تغییر یافتن، تغییر می کند
ادامه...
تَغییر یافتَن، تَغییر می کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی