معنی immobile - جستجوی لغت در جدول جو
immobile
غیرقابل حرکت، بی حرکت
ادامه...
غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بی حَرَکَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
immobile
غیرقابل حرکت، بی حرکت
ادامه...
غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بی حَرَکَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
immobiel
بی حرکت
ادامه...
بی حَرَکَت
دیکشنری هلندی به فارسی
Immobile
بی حرکت
ادامه...
بی حَرَکَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
immorale
غیر اخلاقی
ادامه...
غِیرِ اَخلاقی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mobile
قابل حرکت، موبایل، قابل حمل، متحرّک
ادامه...
قابِلِ حَرَکَت، مُوبَایِل، قابِلِ حَمل، مُتِحَرِّک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mobile
قابل حرکت، موبایل، قابل حمل، متحرّک
ادامه...
قابِلِ حَرَکَت، مُوبَایِل، قابِلِ حَمل، مُتِحَرِّک
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
de manière immobile
به طور غیرقابل حرکت، بی حرکت
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بی حَرَکَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
in modo immobile
به طور غیرقابل حرکت، به شکلی بی حرکت
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بِه شِکلی بی حَرَکَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی