معنی głos - جستجوی لغت در جدول جو
głos
صدا
ادامه...
صِدا
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
gros
چاق، چربی
ادامه...
چاق، چَربی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
głosować
رأی دادن، رابطه
ادامه...
رأی دادَن، رابِطِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
głosić
موعظه کردن، موقعیت
ادامه...
مُوعِظِه کَردَن، مُوقِعِیَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
nieogłoszony
اعلام نشده، اعلامیّه، بی اعلام، بدون الهام
ادامه...
اِعلام نَشُدِه، اِعلامیّه، بی اِعلام، بِدونِ اِلهام
دیکشنری لهستانی به فارسی
zgłoszony
گزارش شده، قضاوت
ادامه...
گُزارِش شُدِه، قِضاوَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
ogłoszenie
اعلان، اعلام کند
ادامه...
اِعلان، اِعلام کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
spółgłoska
صامت، متر
ادامه...
صامِت، مِتر
دیکشنری لهستانی به فارسی
jednozgłoskowo
به طور تک هجایی، به تلخی
ادامه...
بِه طُورِ تَک هَجایی، بِه تَلخی
دیکشنری لهستانی به فارسی