معنی girmek - جستجوی لغت در جدول جو
girmek
وارد شدن
ادامه...
وارِد شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
gülmek
خنده، برای خندیدن، خندیدن
ادامه...
خَندِه، بَرایِ خَندیدَن، خَندیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
riske girmek
ریسک کردن، ریسک کن
ادامه...
ریسک کَردَن، ریسک کُن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kramp girmek
گرفتگی ایجاد کردن، گرفتگی
ادامه...
گِرِفتِگی ایجاد کَردَن، گِرِفتِگی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bahse girmek
ذین گذاشتن، شرط بندی کردن
ادامه...
ذین گُذاشتَن، شَرط بَندی کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
araya girmek
اظهار نظر کردن، مداخله کند
ادامه...
اِظهار نَظَر کَردَن، مُداخِلِه کُند
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
örmek
درهم پیچیدن، بافتنی، بافتن
ادامه...
دَرهَم پیچیدَن، بافتَنی، بافتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
itmek
هل دادن، فشار دهید، به جلو بردن
ادامه...
هُل دادَن، فِشار دَهید، بِه جِلو بُردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
içmek
نوشیدن، برای نوشیدن
ادامه...
نوشیدَن، بَرایِ نوشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
inmek
فرود آمدن، برای پایین آمدن، پیاده شدن
ادامه...
فُرود آمَدَن، بَرایِ پایین آمَدَن، پیاده شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
firme
استوار، محکم، با اعتماد به نفس
ادامه...
اُستُوار، مُحکَم، با اِعتِماد بِه نَفس
دیکشنری پرتغالی به فارسی
firme
استوار، محکم، مصمّم
ادامه...
اُستُوار، مُحکَم، مُصَمَّم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
vermek
دادن
ادامه...
دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sürmek
رانندگی کردن، برای گسترش، آخرین بودن، شخم زدن، لکّه انداختن
ادامه...
رانَندِگی کَردَن، بَرایِ گُستَرِش، آخِرین بودَن، شُخم زَدَن، لَکِّه اَنداختَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
silmek
حذف کردن، برای حذف، پاک کردن
ادامه...
حَذف کَردَن، بَرایِ حَذف، پاک کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
şişmek
نفخ کردن، باد کردن، برآمدگی پیدا کردن، ورم کردن
ادامه...
نَفخ کَردَن، باد کَردَن، بَرآمَدِگی پِیدا کَردَن، وَرَم کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gelmek
آمدن، برای آمدن
ادامه...
آمَدَن، بَرایِ آمَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
görmek
دیدن، برای دیدن
ادامه...
دیدَن، بَرایِ دیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bilmek
دانستن
ادامه...
دانِستَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
giymek
پوشیدن
ادامه...
پوشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gitmek
عمل کردن، رفتن
ادامه...
عَمَل کَردَن، رَفتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
germek
کشیدن، کشش
ادامه...
کِشیدَن، کِشِش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
germer
روییدن، جوانه زدن
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
çizmek
کشیدن، ترسیم کردن، خط کشیدن
ادامه...
کِشیدَن، تَرسیم کَردَن، خَط کِشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
binmek
سوار شدن، برای سوار شدن، صعود کردن، سواری کردن
ادامه...
سَوار شُدَن، بَرایِ سَوار شُدَن، صُعود کَردَن، سَواری کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
erimek
ذوب شدن، ذوب شود
ادامه...
ذُوب شُدَن، ذُوب شَوَد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gerçek
واقعیّت، واقعی، اصیل
ادامه...
واقِعیَّت، واقِعی، اَصیل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dirsek
زانو زدن، آرنج
ادامه...
زانو زَدَن، آرَنج
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dikmek
بر پا کردن، دوختن، کاشتن
ادامه...
بَر پا کَردَن، دوختَن، کاشتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
geğirmek
آروغ، آروغ زدن
ادامه...
آروغ، آروغ زَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
geçmek
دور زدن، گذشتن، عبور کردن، از دست دادن، برتری یافتن، سبقت گرفتن
ادامه...
دُور زَدَن، گُذَشتَن، عُبور کَردَن، اَز دَست دادَن، بَرتَری یافتَن، سِبقَت گِرِفتَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gömmek
قرار دادن، دفن کردن
ادامه...
قَرار دادَن، دَفن کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
getirmek
آوردن
ادامه...
آوَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
zorla girmek
به زور وارد شدن، شکستن، دخالت کردن
ادامه...
بِه زور وارِد شُدَن، شِکَستَن، دِخالَت کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی