جدول جو
جدول جو

معنی giftig - جستجوی لغت در جدول جو

giftig
به طور سمّی، سمّی، زهرآگین، زهرآلودانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
giftig
به طور سمّی، سمّی، زهرآلودانه، زهرآگین
دیکشنری هلندی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخیل، خسیس، به طور بخیلانه، غیر سخاوتمند
دیکشنری هلندی به فارسی
مسموم کردن، سمّ
دیکشنری هلندی به فارسی
سمّیت
دیکشنری هلندی به فارسی
مهربان
دیکشنری آلمانی به فارسی
مناسب، باوقار
دیکشنری هلندی به فارسی
به طور آبدار، آبدار
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور مه آلود، مه آلود، دودآلود
دیکشنری هلندی به فارسی
به طور تند و تیز، تند، پرشور
دیکشنری هلندی به فارسی
حریصانه، مشتاق
دیکشنری هلندی به فارسی
شدیداً، به شدّت
دیکشنری هلندی به فارسی
با تزویر، حیله گری، با فریبکاری، حیله گر، روباه وار، زرقانی، زیرکانه، فریبکار، مکّار، مکّارانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
با سبک، هوادار، هوایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
با اشتیاق، مشتاق، به طور جدّی، مشتاقانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور ذهنی، از نظر معنوی
دیکشنری آلمانی به فارسی
شدید، خشونت آمیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
حریصانه، حریص، طمعکار
دیکشنری آلمانی به فارسی
معتبرانه، معتبر
دیکشنری آلمانی به فارسی
اهدا کردن، وقف کردن
دیکشنری هلندی به فارسی