معنی gelato - جستجوی لغت در جدول جو
gelato
یخ زده، بستنی
ادامه...
یَخ زَدَه، بَستَنی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
gelare
یخ زدن، منجمد کردن
ادامه...
یَخ زَدَن، مُنجَمِد کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gevat
شوخ طبعانه، شوخ
ادامه...
شوخ طَبعانِه، شوخ
دیکشنری هلندی به فارسی
beato
خوشحال، مبارک
ادامه...
خُوشحال، مُبارَک
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
grato
سپاسگزار
ادامه...
سِپاسگُزار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
grato
سپاسگزار
ادامه...
سِپاسگُزار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
exato
دقیق، دقیقاً
ادامه...
دَقیق، دقیقاً
دیکشنری پرتغالی به فارسی
gelap
کاملاً تاریک، تاریک
ادامه...
کامِلاً تاریک، تاریک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
glatt
به طور صیقلی، صاف، به طور لغزنده
ادامه...
بِه طُورِ صِیقَلی، صاف، بِه طُورِ لَغزَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
gelach
خنده
ادامه...
خَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
malato
ضعیف، بیمار
ادامه...
ضَعیف، بیمار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
svelato
بازشده، آشکار کرد
ادامه...
بازشُدِه، آشِکار کَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
salato
شور، خوش طعم، ملحی، نمکین شده
ادامه...
شور، خُوش طَعم، مِلحی، نَمَکین شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gelido
سرد، انجماد
ادامه...
سَرد، اِنجِماد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gelado
سرد، بستنی، یخ زده، یخی، خیلی سرد
ادامه...
سَرد، بَستَنی، یَخ زَدَه، یَخِی، خِیلی سَرد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
geloso
حسود
ادامه...
حَسود
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gemito
ناله کردن، ناله، ناله کننده
ادامه...
نالِه کَردَن، نالِه، نالِه کُنَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gettato
دور ریخته شده، پرتاب شده
ادامه...
دور ریختِه شُدِه، پَرتاب شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
selado
مهر و موم شده
ادامه...
مُهر و موم شُدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
relator
بازگوکننده، گزارشگر
ادامه...
بازگوکُنَنده، گُزارِشگَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
pepato
فلفلی
ادامه...
فِلفِلی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
relator
بازگوکننده، راوی
ادامه...
بازگوکُنَنده، راوی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
helado
خیلی سرد، منجمد شده، یخی، یخ زده
ادامه...
خِیلی سَرد، مُنجَمِد شُدِه، یَخِی، یَخ زَدَه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
delito
عمل غیرقانونی، جنایت
ادامه...
عَمَل غِیرِقانونی، جِنایَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Relate
ربط کردن، مرتبط کردن
ادامه...
رَبط کَردَن، مُرتَبِط کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Relator
بازگوکننده، رابط
ادامه...
بازگوکُنَنده، رابط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
congelato
یخ زده، منجمد شده
ادامه...
یَخ زَدَه، مُنجَمِد شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی