معنی fede - جستجوی لغت در جدول جو
fede
ایمان، حلقه ازدواج
ادامه...
ایمان، حَلقِه اِزدِواج
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
federować
متّحد کردن، متّهم
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، مُتَّهَم
دیکشنری لهستانی به فارسی
federare
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federalizzazione
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federale
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fedeltà
وفاداری
ادامه...
وَفاداری
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fedelmente
با وفاداری، صادقانه
ادامه...
با وَفاداری، صادِقانِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fedele
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federalny
فدرال، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرال، فِدِرال شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
federação
اتّحادیه، فدراسیون
ادامه...
اِتِّحادیِه، فِدِراسیون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federalnie
به طور فدرالی، به صورت فرشته ای
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، بِه صورَتِ فِرِشتِه ای
دیکشنری لهستانی به فارسی
federalizacja
فدرالی شدن، رستگاری
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، رَستِگاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
federacja
فدراسیون، فدرال
ادامه...
فِدِراسیون، فِدِرال
دیکشنری لهستانی به فارسی
federasyon kurmak
متّحد کردن، فدراسیون ایجاد کند
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون ایجاد کُنَد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
federasyon
اتّحادیه، فدراسیون
ادامه...
اِتِّحادیِه، فِدِراسیون
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
federalizasyon
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
federazione
اتّحادیه، فدراسیون
ادامه...
اِتِّحادیِه، فِدِراسیون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
feder
بوی بد دادن، بوی تعفّن
ادامه...
بوی بَد دادَن، بوی تَعَفُّن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federasi
فدراسیون
ادامه...
فِدِراسیون
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
fade
به طور بی مزّه، ملایم، بی مزّه
ادامه...
بِه طُورِ بی مَزِّه، مُلایِم، بی مَزِّه
دیکشنری آلمانی به فارسی
fade
بی مزّه، ملایم
ادامه...
بی مَزِّه، مُلایِم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sede
تشنگی
ادامه...
تِشنِگی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Rede
سخنرانی
ادامه...
سُخَنرانی
دیکشنری آلمانی به فارسی
federnd
پرش زا، فنری
ادامه...
پَرِش زا، فَنَری
دیکشنری آلمانی به فارسی
federig
پرندگانی، پردار
ادامه...
پَرَندِگانی، پَردار
دیکشنری آلمانی به فارسی
federalisasi
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federalização
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federar
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federalización
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federación
فدراسیون
ادامه...
فِدِراسیون
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federar
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federal olarak
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی