جدول جو
جدول جو

معنی faire - جستجوی لغت در جدول جو

faire
ساختن، انجام دادن
دیکشنری فرانسوی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حواس پرت کردن، سر و صدا کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
کنار آمدن، صورت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تکرار کردن، اکو
دیکشنری فرانسوی به فارسی
قاچاق کردن، به ترافیک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ورزش کردن، ورزش کن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
لابی کردن، لابی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، سر و صدا کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
حباب ساختن، باد کردن حباب ها
دیکشنری فرانسوی به فارسی
شرمنده کردن، شرمسار کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
اسکرول کردن، اسکرول کنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تبلیغ کردن، تبلیغ کنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
اعتماد کردن، اعتماد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
با انگشت شست انجام دادن، با انگشت شست انجام دهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
مراقبت کردن، مراقب باشید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
اشاره کردن، اشاره
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ورشکست کردن، ورشکست شدن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
به زور وارد شدن، منفجر کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تابه کردن، سرخ کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
گره زدن، گره بزن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
منصفانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
انجام دادن، انجام دهید، ساختن، عمل کردن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
به طور منصفانه، به اندازه کافی منصفانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
موج انداختن، موج
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ساندویچ درست کردن، ساندویچ درست کن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
قدم گذاشتن، یک قدم بردارید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ژست نشان دادن، ژست بگیر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
لب و لوچه انداختن، نفخ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تیک زدن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ساکت کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
صدا زدن، علامت بزن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
فشار آوردن، فشار بیاورد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
رفت و آمد کردن، سفر را انجام دهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
صف ایستادن، صف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
به طور عمومی سفر کردن، یک تور بگیرید، گردش کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی