معنی dettare - جستجوی لغت در جدول جو
dettare
دستور دادن، دیکته کردن
ادامه...
دَستور دادَن، دیکتِه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
difettare
نقص پیدا کردن، نقص
ادامه...
نَقص پِیدا کَردَن، نَقص
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
datare
تاریخ گذاشتن، تاریخ
ادامه...
تاریخ گُذاشتَن، تاریخ
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mettre
پوشیدن، قرار دادن، گذاشتن
ادامه...
پوشیدَن، قَرار دادَن، گُذاشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mettere
گذاشتن، قرار دادن
ادامه...
گُذاشتَن، قَرار دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
lettore
خواننده
ادامه...
خوانَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
lottare
جستجو کردن، مبارزه کن، دست و پنجه نرم کردن، کشتی گرفتن، مبارزه کردن
ادامه...
جُستُجو کَردَن، مُبارِزِه کُن، دَست و پَنجِه نَرم کَردَن، کُشتی گِرِفتَن، مُبارِزِه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
dottore
پزشک، دکتر
ادامه...
پِزِشک، دُکتُر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
detonare
انفجار کردن، منفجر کردن
ادامه...
اِنفِجار کَردَن، مُنفَجِر کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
deviare
انحراف پیدا کردن، منحرف کردن، انحراف داشتن، انحراف کردن، جا به جا کردن، منحرف شدن
ادامه...
اِنحِراف پِیدا کَردَن، مُنحَرِف کَردَن، اِنحِراف داشتَن، اِنحِراف کَردَن، جا بِه جا کَردَن، مُنحَرِف شُدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
testare
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
gettare
رها کردن، دور انداختن
ادامه...
رَها کَردَن، دور اَنداختَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tentare
تلاش کردن، سعی کنید، وسوسه کردن
ادامه...
تَلاش کَردَن، سَعی کُنید، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ruttare
آروغ، آروغ زدن
ادامه...
آروغ، آروغ زَدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
restare
ماندن، باقی می ماند
ادامه...
ماندَن، باقی می مانَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
denotare
نشانه گذاری کردن، نشان می دهد
ادامه...
نِشانِه گُذاری کَردَن، نِشان می دَهَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
detestare
بیزار بودن، نفرت داشتن
ادامه...
بیزار بودَن، نَفرَت داشتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
adattare
انطباق دادن، تطبیق دادن
ادامه...
اِنطِباق دادَن، تَطبیق دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
adottare
اتّخاذ کردن، اتّخاذ
ادامه...
اِتِّخاذ کَردَن، اِتِّخاذ
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
dentaire
دارای دندان، دندانپزشکی
ادامه...
دارایِ دَندان، دَندانپِزِشکی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fettarm
کم چرب
ادامه...
کَم چَرب
دیکشنری آلمانی به فارسی
dotare
اهدا کردن، تجهیز کردن
ادامه...
اِهدا کَردَن، تَجهیز کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی