معنی damlamak - جستجوی لغت در جدول جو
damlamak
چکیدن، چکّه کردن
ادامه...
چِکیدَن، چِکِّه کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
katlamak
تا کردن، بریزید
ادامه...
تا کَردَن، بِریزید
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
yalamak
لیسیدن
ادامه...
لیسیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
anlamak
درک کردن، برای درک، فهمیدن
ادامه...
دَرک کَردَن، بَرایِ دَرک، فَهمیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
atlamak
رد کردن، پرش
ادامه...
رَد کَردَن، پَرِش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ağlamak
گریه کردن
ادامه...
گِریِه کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
aklamak
تبرئه کردن، برای توجیه
ادامه...
تَبرِئَه کَردَن، بَرایِ تَوجِیه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sallamak
لرزاندن، تکان دادن
ادامه...
لَرزاندَن، تِکان دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
parlamak
درخشیدن
ادامه...
دِرَخشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
patlamak
انفجار کردن، منفجر شدن، صدای انفجار دادن، ترکیدن، فوران کردن
ادامه...
اِنفِجار کَردَن، مُنفَجِر شُدَن، صِدایِ اِنفِجار دادَن، تَرکیدَن، فَوَران کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sağlamak
تأمین کردن، برای اطمینان، اطمینان کردن، ارائه دادن
ادامه...
تَأمین کَردَن، بَرایِ اِطمینان، اِطمینان کَردَن، اِرائِه دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
saklamak
پنهان کردن
ادامه...
پِنهان کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kaplamak
پوشش دادن، پوشش، پوشاندن
ادامه...
پوشِش دادَن، پوشِش، پوشاندَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
camlamak
لعاب زدن، لعاب دادن
ادامه...
لُعاب زَدَن، لُعاب دادَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
haşlamak
آسیب رساندن با حرارت، جوشیدن
ادامه...
آسیب رِساندَن با حَرارَت، جوشیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
havlamak
ناله کردن، پارس کردن
ادامه...
نالِه کَردَن، پارس کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dışlamak
محروم کردن، حذف کنند
ادامه...
مَحروم کَردَن، حَذف کُنَند
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
damgalamak
مهر زدن
ادامه...
مُهر زَدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
damıtmak
تقطیر کردن، تقطیر
ادامه...
تَقطِیر کَردَن، تَقطِیر
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
damlatma
چکاندن، انداختن
ادامه...
چِکاندَن، اَنداختَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
damlayan
چکنده، چکیدن
ادامه...
چِکَندِه، چِکیدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
çatlamak
ترک خوردن، کرک
ادامه...
تَرَک خُوردَن، کِرَک
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bağlamak
باند زدن، برای اتّصال، بستن، اتّحاد دادن، بسته شدن، اتّصال دادن، پیوند دادن، بستن به
ادامه...
باند زَدَن، بَرایِ اِتِّصال، بَستَن، اِتِّحاد دادَن، بَستِه شُدَن، اِتِّصال دادَن، پِیوَند دادَن، بَستَن بِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
başlamak
شروع کردن، برای شروع، آغاز کردن
ادامه...
شُروع کَردَن، بَرایِ شُروع، آغاز کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
damlatmak
چکّه کردن
ادامه...
چِکِّه کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dalmak
غش کردن، غوطه ور شدن
ادامه...
غَش کَردَن، غوطه وَر شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی