- besar
حجیم، بزرگ، غول مانند، مقدار، عظیم، قابل توجّه
معنی besar - جستجوی لغت در جدول جو
- besar
بوسیدن، بوسه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
احتمالاً، به احتمال زیاد
بیش از حد بزرگ، خیلی بزرگ
بزرگ پیمانه، بسیار بزرگ، غول پیکر، عظیم
عمدتاً، بیشتر از، بیشتر اوقات
به طور عظیم، در مقیاس بزرگ، پرحجم
بزرگ نمایی، بزرگ شدن
به طور عظیم، بسیار زیاد
حجیم، مقدار زیادی
به طور دزدکی، شبیه دزد
شهر بزرگ
اکثریّت فوق العاده، اکثریّت قریب به اتّفاق
پرورش دادن، بالا بردن
بزرگی، عظمت، حجیم بودن، بلندی
خلاصه، طرح کلّی
بزرگ شده، بزرگ شده است
مبالغه آمیز، بزرگ شد
به طور عظیم، بسیار بزرگ، به طور چشمگیری
تقویت کردن، بزرگ کردن، بزرگنمایی کردن، زوم کردن
طرح ریزی کردن، یک طرح کلّی ایجاد کنید
قابل توجّه، به اندازه کافی بزرگ
با شوق، با شادی بزرگ
عزب، مجرّد
غمگینی، پشیمانی، وزن کردن
صحیح، درست است، درست
متوقّف کردن، متوقّف شود
پایه گذاری کردن، پایه
غمگینی، وزن کردن
بزرگ ترین