معنی berdarah - جستجوی لغت در جدول جو
berdarah
خون ریختن، خونین
ادامه...
خون ریختَن، خونین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bertaruh
شرط بندی کردن، شرط بندی، ذین گذاشتن
ادامه...
شَرط بَندی کَردَن، شَرط بَندی، ذین گُذاشتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berkarat
زنگ زدن، زنگ زده
ادامه...
زَنگ زَدَن، زَنگ زَدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berharap
امید داشتن، امید، آرزو کردن
ادامه...
اُمید داشتَن، اُمید، آرِزو کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bersalah
مقصّر، گناهکار
ادامه...
مُقَصِّر، گُناهکار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berderak
ترق ترق کردن، خرد شده
ادامه...
تَرَق تَرَق کَردَن، خُرد شُدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berjamah
پشیمان، بپزید
ادامه...
پَشیمان، بِپَزید
دیکشنری هلندی به فارسی
dengan cara berdarah
به طور خونین، به روشی خونین
ادامه...
بِه طُورِ خونین، بِه رَوِشی خونین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی