معنی berbat - جستجوی لغت در جدول جو
berbat
بد، بدبخت
ادامه...
بَد، بَدبَخت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
feryat
اعتراض، زیر
ادامه...
اِعتِراض، زیرِ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
berbakat
بااستعداد
ادامه...
بااِستِعداد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
barbar
وحشی، بربر، وحشیانه
ادامه...
وَحشی، بَربَر، وَحشیانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
barbar
وحشی، بربر، وحشیانه
ادامه...
وَحشی، بَربَر، وَحشیانِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Verbot
عدم اجازه، ممنوع کردن، ممنوعیت
ادامه...
عَدَمِ اِجازِه، مَمنوع کَردَن، مَمنوعِیَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
berdebat
بحث کردن، بحث کنید
ادامه...
بَحث کَردَن، بَحث کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Verrat
خیانت کاری، خیانت
ادامه...
خِیانَت کاری، خِیانَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
hebat
عالی
ادامه...
عالی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
lebat
پرپشت، سنگین
ادامه...
پُرپُشت، سَنگین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bebas
آزاد، رایگان
ادامه...
آزاد، رایِگان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beban
بار
ادامه...
بار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbuah
بارور، میوه دادن، ثمرات، میوه ای، محصول دادن
ادامه...
باروَر، میوِه دادَن، ثَمَرات، میوِه ای، مَحصول دادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berniat
قصد داشتن، قصد دارند
ادامه...
قَصد داشتَن، قَصد دارَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbatu
سنگلاخی، سنگی، سنگی بودن، ناهموار
ادامه...
سَنگلاخی، سَنگی، سَنگی بودَن، ناهَموار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beruap
دودکرده، بخاردار، بخارآلود، بخاری
ادامه...
دودکَردِه، بُخاردار، بُخارآلود، بُخاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berbau
بو دار، بو می دهد
ادامه...
بو دار، بو مِی دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beraat
تبرئه
ادامه...
تَبرِئَه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
berat
تیره روی، سنگین، سنگینی، پرزحمت
ادامه...
تیرِه روی، سَنگین، سَنگینی، پُرزَحمَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cermat
دقیق، با دقّت
ادامه...
دَقیق، با دِقَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beruban
سفید شده، خاکستری
ادامه...
سِفید شُدِه، خاکِستَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berubah
در حال تغییر، تغییر کرد
ادامه...
دَر حالِ تَغییر، تَغییر کَرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bersatu
متّحد، متّحد شدن
ادامه...
مُتَّحِد، مُتَّحِد شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beriak
موج دار کردن، موج دار
ادامه...
مُوج دار کَردَن، مُوج دار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kerabat
خویشاوند، بستگان
ادامه...
خویشاوَند، بَستِگان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
begabt
بااستعداد
ادامه...
بااِستِعداد
دیکشنری آلمانی به فارسی
bereit
مشتاق، آماده
ادامه...
مُشتاق، آمادِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
verbal
زبانی، کلامی
ادامه...
زَبانی، کَلامی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
berkah
دعای خیر، برکت
ادامه...
دُعایِ خِیر، بَرَکَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
barat
غربی، غرب
ادامه...
غَربی، غَرب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی