جدول جو
جدول جو

معنی bau - جستجوی لغت در جدول جو

bau
بوی بد، بو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آچار کشیدن، پیچ را باز کنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
بوی کپک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
بدبو، بوی بد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
معدن استخراج کردن، پاره کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
کاشتن، رشد کنند، کشاورزی کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
خوب ساخته شده
دیکشنری آلمانی به فارسی
تعلیم، اصلاح
دیکشنری آلمانی به فارسی
ساختن
دیکشنری آلمانی به فارسی
شهوت رانی، فسق، فساد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
زیست تخریب پذیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
زیست تخریب پذیر
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی پروا، فسق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ساخت داخلی، نصب شده است
دیکشنری آلمانی به فارسی
دیوار ساختن، دیوار بساز
دیکشنری آلمانی به فارسی
بوی مشک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ویران، فرسوده
دیکشنری آلمانی به فارسی
خوش چهره، زیبا، خوش سیما
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پایین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ساخت، ساختمان
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی روح، ولرم
دیکشنری آلمانی به فارسی
جدید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
شرور، بد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
سرشار، سر
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
آویزان بودن، آویزان شدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
به صورت خشن، خشن، به طور ناهموار، خش دار، زبر
دیکشنری آلمانی به فارسی
جدّ، پدربزرگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تعمید دادن، غسل تعمید دادن، مسیحی کردن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
تعمید، غسل تعمید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
پفکی، کرکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
پنبه ای
دیکشنری آلمانی به فارسی
شبکه سازی کردن، یک شبکه بسازید
دیکشنری آلمانی به فارسی