معنی bahasa - جستجوی لغت در جدول جو
bahasa
زبان
ادامه...
زَبان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bahan
مادّه اصلی، مواد
ادامه...
مادِّه اَصلی، مَواد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara peribahasa
به طور مثلی، ضرب المثل
ادامه...
بِه طُورِ مِثلی، ضَربُ المَثَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
peribahasa
مثال زدنی، ضرب المثل
ادامه...
مِثال زَدَنی، ضَربُ المَثَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli bahasa
زبان شناس
ادامه...
زَبان شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli tata bahasa
گرامری، دستور زبان
ادامه...
گِرامِری، دَستور زَبان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ketepatan tata bahasa
درستی گرامری، دقّت گرامری
ادامه...
دُرُستی گِرامِری، دِقَّت گِرامِری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dwibahasa
دوزبانه
ادامه...
دوزَبانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
hasa
به طور عمده، به خصوص، ویژه، اصولاً، به ویژه، عمدتاً، به طور خاص
ادامه...
بِه طُورِ عُمده، بِه خُصوص، ویژِه، اُصولاً، بِه ویژِه، عمدتاً، بِه طُورِ خاص
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bahasa sehari hari
زبان گفتاری، زبان هر روز
ادامه...
زَبان گُفتاری، زَبان هَر روز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
anasa
ولخرجی، لوکس، لوکس بودن
ادامه...
وِلخَرجی، لوکس، لوکس بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
biasa
رایج، عادی، معمولی
ادامه...
رایِج، عادی، مَعمولی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bahaya
خطرناکی، خطر، تهدید، زیان آوری، به خطر افتادن
ادامه...
خَطَرناکی، خَطَر، تَهدِید، زیان آوَری، بِه خَطَر اُفتادَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bahari
دریا
ادامه...
دَریا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bahati
تصادف، شانس، تصادفی، اتّفاقی، اتّفاق، خوش شانس
ادامه...
تَصَادُف، شانس، تَصادُفی، اِتِّفاقی، اِتِّفاق، خُوش شانس
دیکشنری سواحیلی به فارسی
baraka
دعای خیر، برکت
ادامه...
دُعایِ خِیر، بَرَکَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
hamasa
اشتیاق، شور و شوق
ادامه...
اِشتیاق، شور و شُوق
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bahane
ظاهرسازی، بهانه
ادامه...
ظاهِرسازی، بَهانه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
rahasia
راز، محرمانه، مخفی
ادامه...
راز، مَحرَمانِه، مَخفی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bahagia
شاد، خوشحال
ادامه...
شاد، خُوشحال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bangsa
ملّت
ادامه...
مِلَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
binasa
نابود شدن، از بین رفتن
ادامه...
نابود شُدَن، اَز بِین رَفتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cahaya
درخشش، نور
ادامه...
دِرَخشِش، نور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara bahasa daerah
محلّی طور، به زبان های منطقه ای
ادامه...
مَحَلّی طور، بِه زَبانِ های مَنطَقِه ای
دیکشنری اندونزیایی به فارسی