معنی ahli - جستجوی لغت در جدول جو
ahli
استاد، متخصّص
ادامه...
اُستاد، مُتِخَصِّص
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ahli jamu
داروشناس، گیاهپزشک
ادامه...
داروشِناس، گیاهپِزِشک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli meteorologi
پژوهشگر جوّ، هواشناس
ادامه...
پَژوهِشگَر جَوّ، هَواشِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli manikur
ناخن کار، مانیکوریست
ادامه...
ناخُن کار، مانیکوریست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli klimatologi
آب وهوایی شناس، اقلیم شناس
ادامه...
آب وهَوایِی شِناس، اِقلیم شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli kecantikan
زیبایی شناس، آرایشگر، متخصّص پوست
ادامه...
زیبایی شِناس، آرایِشگَر، مُتِخَصِّص پوست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli kebersihan
بهداشت شناس، کارشناس نظافت
ادامه...
بِهداشت شِناس، کارشِناس نَظَافَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli jantung
متخصّص قلب
ادامه...
مُتِخَصِّص قَلب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli hukum
حقوق دان، کارشناس حقوقی، فقیه
ادامه...
حُقوق دان، کارشِناس حُقوقی، فَقیه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli mitologi
اسطوره شناس
ادامه...
اُسطورِه شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli hortikultura
باغبان
ادامه...
باغبان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli glasiasi
یخ نوردشناس، کارشناس یخبندان
ادامه...
یَخ نَوَردشِناس، کارشِناس یَخبَندَان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli gizi
تغذیه دان، متخصّصان تغذیه
ادامه...
تَغذِیَه دان، مُتِخَصِّصان تَغذیِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli geofisika
فیزیکدان زمین، ژئوفیزیکدان
ادامه...
فیزیکدان زَمین، ژِئُوفِیزِیکدَان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli genetika
متخصّص ژنتیک
ادامه...
مُتِخَصِّص ژِنِتیک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli folklor
فولکلوریست، فولکلورشناس
ادامه...
فُولکلُوریست، فُولکُلُورشِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli mikrobiologi
میکروبیولوژیست
ادامه...
میکروبیولوژیِست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli musikologi
موسیقی شناس
ادامه...
موسیقی شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
asli
اصیل، اصلی، بومی
ادامه...
اَصیل، اَصلی، بومی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli taktik
استراتژیست، تاکتیک دان
ادامه...
اِستِراتِژیست، تاکتیک دان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
adli
جنایی، قضایی
ادامه...
جِنایی، قَضایی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
hali
شرایط، وضعیت، شرط، حالت، ایالت
ادامه...
شَرایط، وَضعِیَت، شَرط، حالَت، اِیالَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ahli zoologi
جانورشناس
ادامه...
جَانِوَرشِنَاس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli waris
وارث
ادامه...
وارِث
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli virologi
ویروس شناس
ادامه...
ویروس شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli tata bahasa
گرامری، دستور زبان
ادامه...
گِرامِری، دَستور زَبان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli strategi
استراتژیست
ادامه...
اِستِراتِژیست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli onkologi
سرطان شناس، انکولوژیست
ادامه...
سَرَطان شِناس، انکولوژیست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli statistik
آمارگیر
ادامه...
آمارگیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli silsilah
نسّاب، نسب شناس
ادامه...
نَسَّاب، نَسَب شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli saraf
عصب شناس، متخصّص مغز و اعصاب
ادامه...
عَصَب شِناس، مُتِخَصِّص مَغز و اَعصاب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli primata
نخستی شناس
ادامه...
نُخُستی شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli penyakit kaki
پزشک پا، متخصّص پا
ادامه...
پِزِشک پا، مُتِخَصِّص پا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli patologi
آسیب شناس
ادامه...
آسیب شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli etimologi
ریشه شناس
ادامه...
ریشِه شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی