جدول جو
جدول جو

معنی Perish - جستجوی لغت در جدول جو

Perish
نابود شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اصرار کردن، پافشاری کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه، قیمت
دیکشنری آلمانی به فارسی
نشستن، سوف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصویری از Period
تصویر Period
مقدمه مفهومی
دوره (Period) در سیستم های کامپیوتری به بازه های زمانی منظمی اطلاق می شود که برای زمان بندی رویدادها، جمع آوری داده های آماری و سازماندهی فرآیندها استفاده می شود. این مفهوم در برنامه نویسی، شبکه و سیستم های بلادرنگ اهمیت ویژه ای دارد.
کاربرد در فناوری اطلاعات
1. در برنامه نویسی: حلقه های زمان بندی شده
2. در شبکه: بازه های ارسال بسته ها
3. در سیستم های عامل: زمان بند وظایف
4. در تحلیل داده: جمع آوری دوره ای آمار
مثال های واقعی
- دوره نمونه برداری در سیستم های کنترل
- بازه های زمانی cron jobها
- دوره های گزارش گیری در سیستم های مانیتورینگ
نقش در توسعه نرم افزار
مدیریت دوره ها:
- زمان بندی دقیق (Precise Scheduling)
- تطبیق پویای دوره ها (Dynamic Adjustment)
- همگام سازی دوره ها در سیستم های توزیع شده
تاریخچه
تکامل مدیریت دوره ای:
- 1960: سیستم های اشتراک زمانی اولیه
- 1980: پروتکل های شبکه دوره ای
- 2000: سیستم های بلادرنگ پیشرفته
تفاوت با مفاهیم مشابه
- با ’’Interval’’ که ممکن است نامنظم باشد
- با ’’Duration’’ که طول یک بازه را می سنجد
پیاده سازی فنی
- در Python: ماژول sched و threading.Timer
- در Java: ScheduledExecutorService
- در C++: کتابخانه chrono
چالش ها
- انحراف زمانی (Clock Drift)
- هماهنگی در سیستم های توزیع شده
- انتخاب دوره بهینه برای کاربردهای مختلف
نتیجه گیری
مدیریت صحیح دوره های زمانی، پایه ای اساسی برای سیستم های قابل اطمینان و کارآمد است.
فرهنگ اصطلاحات فناوری اطلاعات IT
اصالت گرا، پاک شناس
دیکشنری آلمانی به فارسی
زودرنج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زشت، پرشور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناراحت، کوچک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمیز، تمیز کردن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
صاف و برّاق کردن، لهستانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوره ای، دوره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاد، جشن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ارزش قائل شدن، گرامی داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لذّت بردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجازات دادن، تنبیه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اصالت گرا، پاکیزه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاسدشدنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی