معنی Nestle - جستجوی لغت در جدول جو
Nestle
چمبیدن، نستله
ادامه...
چَمبیدَن، نِستلِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Neatly
به طور مرتّب، منظّم
ادامه...
بِه طُورِ مُرَتَّب، مُنَظَّم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
este
این
ادامه...
این
دیکشنری پرتغالی به فارسی
este
شرقی، این
ادامه...
شَرقی، این
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
beste
بهترین
ادامه...
بِهتَرین
دیکشنری هلندی به فارسی
peste
طاعون
ادامه...
طاعون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
leste
شرقی، شرق
ادامه...
شَرقی، شَرق
دیکشنری پرتغالی به فارسی
peste
طاعون
ادامه...
طاعون
دیکشنری فرانسوی به فارسی
beste
بهترین
ادامه...
بِهتَرین
دیکشنری آلمانی به فارسی
Needle
سوزن زدن، سوزن
ادامه...
سوزَن زَدَن، سوزَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Bustle
شلوغی کردن، شلوغی
ادامه...
شُلوغی کَردَن، شُلوغی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hustle
تلاش کردن، شلوغی
ادامه...
تَلاش کَردَن، شُلوغی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Jostle
هل دادن
ادامه...
هُل دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gentle
ملایم
ادامه...
مُلایِم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
jestler
ژست ها
ادامه...
ژِست ها
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
mestre
استاد، معلّم
ادامه...
اُستاد، مُعَلِّم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Wrestle
کشتی گرفتن
ادامه...
کُشتی گِرِفتَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Settle
حل کردن، حلّ و فصل شدن
ادامه...
حَل کَردَن، حَلّ و فَصل شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rustle
خش خش کردن، خش خش
ادامه...
خَش خَش کَردَن، خَش خَش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Nest
آشیانه کردن، لانه
ادامه...
آشیانِه کَردَن، لانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی