معنی Lessen - جستجوی لغت در جدول جو
Lessen
کاهش دادن، کم کردن
ادامه...
کاهِش دادَن، کَم کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Loosen
شل کردن
ادامه...
شُل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wissen
دانستن، دانش
ادامه...
دانِستَن، دانِش
دیکشنری آلمانی به فارسی
Wissen
دانش، دانستن
ادامه...
دانِش، دانِستَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pesten
آزار دادن، قلدری
ادامه...
آزار دادَن، قُلدُری
دیکشنری هلندی به فارسی
Leased
اجاره شده، اجاره داده شده
ادامه...
اِجارِه شُدِه، اِجارِه دادِه شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Listen
گوش دادن، گوش کن
ادامه...
گوش دادَن، گوش کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب، مساوی بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب، مُساوی بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Leiden
رنج، رنج می برند
ادامه...
رَنج، رَنج می بَرَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
missen
از دست دادن، خانم
ادامه...
اَز دَست دادَن، خانُم
دیکشنری هلندی به فارسی
testen
آزمایش کردن، تست کردن، آزمون دادن
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کَردَن، آزمون دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tussen
میانه، بین
ادامه...
میانِه، بِین
دیکشنری هلندی به فارسی
reisen
سفر کردن، سفر
ادامه...
سَفَر کَردَن، سَفَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
kussen
بوسیدن، برای بوسیدن
ادامه...
بوسیدَن، بَرایِ بوسیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
lossen
تخلیه کردن، تخلیه، بارگیری را متوقّف کردن
ادامه...
تَخلِیَه کَردَن، تَخلِیَه، بارگیری را مُتِوَقِّف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
testen
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
esasen
اساساً، بطور قابل ملاحظه ای، عمدتاً، به طور کامل
ادامه...
اَساساً، بِطُور قابِل مُلاحِظِه ای، عمدتاً، بِه طُورِ کامِل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dessen
چه کسی، که
ادامه...
چِه کَسی، کِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
fesseln
جذب کردن، گره بزن، دستبند زدن، مجار کردن، مشغول کردن
ادامه...
جَذب کَردَن، گِرِه بِزَن، دَستبَند زَدَن، مَجار کَردَن، مَشغول کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
messen
اندازه کردن، اندازه گیری، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن
ادامه...
اَندازِه کَردَن، اَندازِه گیری، اَندازِه گِرِفتَن، اَندازِه گیری کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Lesser
کمتر
ادامه...
کَمتَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
essen
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
hissen
بلند کردن، بالابر، پرچم بلند کردن، پرچم زدن
ادامه...
بُلَند کَردَن، بالابَر، پَرچَم بُلَند کَردَن، پَرچَم زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
hassen
نفرت داشتن، نفرت
ادامه...
نَفرَت داشتَن، نَفرَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
Gesten
ژست ها، حرکات
ادامه...
ژِست ها، حَرَکات
دیکشنری آلمانی به فارسی
cesser
متوقّف کردن، متوقّف شود
ادامه...
مُتِوَقِّف کَردَن، مُتِوَقِّف شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vissen
ماهی گرفتن، ماهیگیری
ادامه...
ماهی گِرِفتَن، ماهیگیری
دیکشنری هلندی به فارسی
besser
بهتر
ادامه...
بِهتَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
lassen
اجازه دادن، اجازه دهید
ادامه...
اِجازِه دادَن، اِجازِه دَهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
küssen
بوسیدن، بوسه
ادامه...
بوسیدَن، بوسِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
wassen
شستشو دادن، برای شستن، شستن
ادامه...
شُستِشو دادَن، بَرایِ شُستَن، شُستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wissen
پاک کردن، حذف کنید، حذف کردن
ادامه...
پاک کَردَن، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wensen
آرزو کردن، آرزوها
ادامه...
آرِزو کَردَن، آرِزوها
دیکشنری هلندی به فارسی
lassen
لحیم کردن، جوشکاری
ادامه...
لَحیم کَردَن، جوشکاری
دیکشنری هلندی به فارسی