معنی fesseln
- fesseln
- جذب کردن، گره بزن، دستبند زدن، مجار کردن، مشغول کردن
واژههای مرتبط با fesseln
fesselnd
- fesselnd
- با شِدَّت، فَریبَندِه، بِه طُورِ جَذّاب، بِه طُورِ جَذب کُنَندِه، بِه طُورِ مَبهُوت کُنَندِه، جَذّاب، جَذب کُنَندِه، مَجذوب
dessen
- dessen
- چِه کَسی، کِه
messen
- messen
- اَندازِه کَردَن، اَندازِه گیری، اَندازِه گِرِفتَن، اَندازِه گیری کَردَن
Lessen
- Lessen
- کاهِش دادَن، کَم کَردَن
essen
- essen
- خُوردَن