معنی Hustle - جستجوی لغت در جدول جو
Hustle
تلاش کردن، شلوغی
ادامه...
تَلاش کَردَن، شُلوغی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Bustle
شلوغی کردن، شلوغی
ادامه...
شُلوغی کَردَن، شُلوغی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rustle
خش خش کردن، خش خش
ادامه...
خَش خَش کَردَن، خَش خَش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hurtle
سریع حرکت کردن
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Subtle
ظریف
ادامه...
ظَریف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lustre
درخشندگی، برّاق
ادامه...
دِرَخشَندِگی، بَرّاق
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
lustre
درخشندگی، کلاهبرداری
ادامه...
دِرَخشَندِگی، کُلاهبَرداری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Jostle
هل دادن
ادامه...
هُل دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Justly
عادلانه
ادامه...
عادِلانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Humble
تواضع کردن، فروتن، متواضع
ادامه...
تَوَاضُع کَردَن، فُروتَن، مُتِواضِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Huddle
دور هم جمع شدن
ادامه...
دُورِ هَم جَمع شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Hostile
دشمنانه، خصمانه
ادامه...
دُشمَنانِه، خَصمانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Nestle
چمبیدن، نستله
ادامه...
چَمبیدَن، نِستلِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Muscle
قوی کردن، عضله
ادامه...
قَوی کَردَن، عَضُله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
juste
پرهیزگار، فقط، عادل، منصفانه
ادامه...
پَرهیزگار، فَقَط، عادِل، مُنصِفانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی