معنی Embody - جستجوی لغت در جدول جو
Embody
تجسّم کردن، مجسّم کردن
ادامه...
تَجَسُّم کَردَن، مُجَسَّم کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Emboss
برجسته کردن
ادامه...
بَرجَستِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moody
دمدمی، بد خلق
ادامه...
دَمدَمی، بَد خُلق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
młody
جوان، جوانه زنی
ادامه...
جَوان، جَوانِه زَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Embed
قرار دادن، جاسازی کردن
ادامه...
قَرار دادَن، جاسازی کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی