معنی Embody
Embody
تجسّم کردن، مجسّم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Embody
Emboss
Emboss
بَرجَستِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moody
moody
دَمدَمی، بَد خُلق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
młody
młody
جَوان، جَوانِه زَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Embed
Embed
قَرار دادَن، جاسازی کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی