جدول جو
جدول جو

معنی موانسه - جستجوی لغت در جدول جو

موانسه
موانسه و موانست در فارسی خو گرقتن خو گیری، دمسازی انس گرفتن با کسی الفت یافتن، الفت انس دمسازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروانه
تصویر مروانه
(دخترانه)
نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرانسه
تصویر فرانسه
از مردم فرانسه، زبان مردم فرانسه مثلاً کلاس فرانسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانچه
تصویر توانچه
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانچه
تصویر خوانچه
طبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانست
تصویر مجانست
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موانست
تصویر موانست
با کسی انس گرفتن، با هم انس و الفت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
قرائت شده، مقابل خواهان، در علم حقوق طرف دعوی، مدعی علیه، دعوت شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَ سَ)
نوعی از رفتار شتر. (منتهی الارب). نوعی از رفتار شتر که گردن را بکشد و گامها را فراخ گذارد. (ناظم الاطباء). گردن یازیدن اشتر در رفتن به شتاب. (از المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
با کسی مؤانست کردن. (مجمل اللغه). با کسی مونسی کردن. (دهار). انس گرفتن با کسی. (ناظم الاطباء). کسی را مونسی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). انس دادن. (آنندراج). و رجوع به مؤانست شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ظا / عَ ظَنْ)
بر ریگ نرم و دشوارگذار رفتن، برابری و نبرد کردن در رفتن و رفتار به شب، به شب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَ جَ)
به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظاهر کردن خلاف نهانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء) ، همدیگر را فریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب آوردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ اَمْ بَ / بِ)
انبه. انبج. منجو. مانجو. نغزک. نام میوه ای که از آن ترشی سازند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به انبه و نغزک شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عَفَ)
سازواری کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ سَ)
شتافتن، راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). راز کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَج ج)
با چیزی مانیدن. (تاج المصادر بیهقی). با چیزی مانیدن و همجنسی کردن. جناس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). هم شکل شدن و اتحاد جنس با چیزی و منه: ’و کیف یؤانسک من لایجانسک’. (از اقرب الموارد). مجانسه اتحاد در جنس است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مجانست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانسته
تصویر مانسته
شبیه شده ماننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوسه
تصویر مانوسه
مانوسه در فارسی مونث مانوس: خو گر مونث مانوس جمع مانوسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیانسه
تصویر فیانسه
فرانسوی نامزد شیرینی خورده
فرهنگ لغت هوشیار
متجانسه در فارسی مونث متجانس همگن هم مان مونث متجانس. یا اسما متجانسه. اسمهایی هستند که میان آنها مشاکلتی باشد اما مشاکلت لفظ تابع مشاکلت معنی نباشد مانند بشر و بشر بخلاف ناصر و نصیر که مشاکلت لفظ این دو تابع معنی است جمع متجانسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانست
تصویر مجانست
همشکل شدن، همجنسی، همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانچه
تصویر توانچه
سیلی لطمه، کوهه موجه دریا
فرهنگ لغت هوشیار
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موانست
تصویر موانست
محبت، همدمی، انس، مصاحبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواهسه
تصویر مواهسه
شتافتن، راز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالسه
تصویر موالسه
مری (خیانت) دشمنکامی
فرهنگ لغت هوشیار
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
مدعی علیه
فرهنگ واژه فارسی سره
آشنایی، الفت، انس، دمسازی، مانوس شدن، انس گرفتن، دمساز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد