مرکّب از: بی + ساز، مقابل ساخته، بی برگ، مرد بی ساز و برگ، (یادداشت مؤلف)، مرد بی ساز و سلاح، عطل، (منتهی الارب)، رجوع به ساز شود، - بی ساز و سامان، ناآماده و غیرمستعد و نامهیا، (ناظم الاطباء)، -، بی آبرو و رسوا، (ناظم الاطباء)، مفعول که به رسوائی کشیده شده است، و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود
مُرَکَّب اَز: بی + ساز، مقابل ساخته، بی برگ، مرد بی ساز و برگ، (یادداشت مؤلف)، مرد بی ساز و سلاح، عُطُل، (منتهی الارب)، رجوع به ساز شود، - بی ساز و سامان، ناآماده و غیرمستعد و نامهیا، (ناظم الاطباء)، -، بی آبرو و رسوا، (ناظم الاطباء)، مفعول که به رسوائی کشیده شده است، و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود
سازوار با یکدیگر، (یادداشت مؤلف)، دمساز، سازگار: نه آن زین، نه این زآن بود بی نیاز دو انباز دیدیمشان نیک ساز، فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747)، چنین گفت پس با کنیزک به راز که ای پاک بینادل نیک ساز، فردوسی، دو شاه گرانمایه دو نیک ساز رسیدند پس یک به دیگر فراز، فردوسی، رفیقی نیکساز از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به، فخرالدین اسعد، ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز چو باز و چو شاهین گردنفراز بیاورد و آموختنشان گرفت ... فردوسی، ، نیک سلاح پوشیده، (ناظم الاطباء)، هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود، (ناظم الاطباء)
سازوار با یکدیگر، (یادداشت مؤلف)، دمساز، سازگار: نه آن زین، نه این زآن بود بی نیاز دو انباز دیدیمشان نیک ساز، فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747)، چنین گفت پس با کنیزک به راز که ای پاک بینادل نیک ساز، فردوسی، دو شاه گرانمایه دو نیک ساز رسیدند پس یک به دیگر فراز، فردوسی، رفیقی نیکساز از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به، فخرالدین اسعد، ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز چو باز و چو شاهین گردنفراز بیاورد و آموختنشان گرفت ... فردوسی، ، نیک سلاح پوشیده، (ناظم الاطباء)، هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود، (ناظم الاطباء)
نام پنج آبادی به نام نیجو، کوه، میر، کلاکندلوس، گیل کلا، پی ده از دهستان زانوس رستاق کجور شهرستان نوشهر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رجوع به هر یک از پنج آبادی نامبرده شود
نام پنج آبادی به نام نیجو، کوه، میر، کلاکندلوس، گیل کلا، پی ده از دهستان زانوس رستاق کجور شهرستان نوشهر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رجوع به هر یک از پنج آبادی نامبرده شود
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو: به هر سو که رو کرد کین ساز بود میانشان یکی آتش انداز بود، اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو: به هر سو که رو کرد کین ساز بود میانْشان یکی آتش انداز بود، اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
به اضافت به معنی مضراب و زخمه. (آنندراج). مضراب ساز. (غیاث اللغات) : چو تیر ساز، خود در دلنشینی ید طولاش در سحرآفرینی. محسن تأثیر (در تعریف مطرب، از آنندراج)
به اضافت به معنی مضراب و زخمه. (آنندراج). مضراب ساز. (غیاث اللغات) : چو تیر ساز، خود در دلنشینی ید طولاش در سحرآفرینی. محسن تأثیر (در تعریف مطرب، از آنندراج)