جدول جو
جدول جو

معنی لیف ساز - جستجوی لغت در جدول جو

لیف ساز(خَ بَ)
آنکه لیف سازد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغت ساز
تصویر لغت ساز
آنکه لغت بسازد، آنکه لغت وضع کند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ قَ / قِ زَ)
آنکه آهنگ از خود اختراع کند
لغت نامه دهخدا
(فِ خَ)
پرز پوست خز:
همان گردۀ نرم چون لیف خز
کز او پخته شد گردۀ گرده پز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ اَ دَ اُ دَ/ دِ)
دف سازنده. کسی که دف و طبل می سازد. (ناظم الاطباء). دفاف. (از منتهی الارب). و رجوع به دف شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + ساز، مقابل ساخته، بی برگ، مرد بی ساز و برگ، (یادداشت مؤلف)، مرد بی ساز و سلاح، عطل، (منتهی الارب)، رجوع به ساز شود،
- بی ساز و سامان، ناآماده و غیرمستعد و نامهیا، (ناظم الاطباء)،
-، بی آبرو و رسوا، (ناظم الاطباء)، مفعول که به رسوائی کشیده شده است، و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود
لغت نامه دهخدا
سازوار با یکدیگر، (یادداشت مؤلف)، دمساز، سازگار:
نه آن زین، نه این زآن بود بی نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک ساز،
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747)،
چنین گفت پس با کنیزک به راز
که ای پاک بینادل نیک ساز،
فردوسی،
دو شاه گرانمایه دو نیک ساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز،
فردوسی،
رفیقی نیکساز از لشکری به
دلی آسان گذار از کشوری به،
فخرالدین اسعد،
ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد و آموختنشان گرفت ...
فردوسی،
، نیک سلاح پوشیده، (ناظم الاطباء)، هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ ذَ رَ دَ / دِ)
میخ سازنده، که میخ را بسازد، که میخ درست کند، که ساختن میخ پیشه دارد، (از یادداشت مؤلف)، سازندۀ قالب سکه
لغت نامه دهخدا
نام پنج آبادی به نام نیجو، کوه، میر، کلاکندلوس، گیل کلا، پی ده از دهستان زانوس رستاق کجور شهرستان نوشهر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، رجوع به هر یک از پنج آبادی نامبرده شود
لغت نامه دهخدا
منصف الزاویه، (لغات فرهنگستان)، که زاویه را دونیمه سازد
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
سازندۀ لغت. وضعکننده لغت:
لغت ساز قاموس خوانندگی است
شفادان علم نوازندگی است.
ملاطغرا (در تعریف قوال، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تُو بَ / بِ)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو:
به هر سو که رو کرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود،
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
لیس بازی کننده، که با لیس بازی کند
لغت نامه دهخدا
دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف را نیز گفته اند، (آنندراج)، لیفه دان، و رجوع به لیقه، لیفه دان و لیقه دان شود
لغت نامه دهخدا
دارای لیف، رجوع به لیف شود: حنظل، نر و ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بود و نر لیف ناک باشد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پزشک و طبیب، (ناظم الاطباء)، جراح، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 18)، حجام و جراح، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عمل لیف ساز
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ نَنْ دَ / دِ)
عیش سازنده. عیش و عشرت کننده. خوش گذران:
مژده مژده ای گروه عیش ساز
کآن سگ دوزخ به دوزخ رفت باز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
به اضافت به معنی مضراب و زخمه. (آنندراج). مضراب ساز. (غیاث اللغات) :
چو تیر ساز، خود در دلنشینی
ید طولاش در سحرآفرینی.
محسن تأثیر (در تعریف مطرب، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکب از ’چهل’ + ’م’ + ’ین’ علامت صفت نسبی، مرتبۀ واقع میان سی و نهمین و چهل و یکمین از اعداد ترتیبی
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ / مِ زَ)
آن که یخ تهیه کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک ساز
تصویر نیک ساز
سازگار نیکو سلاح پوشیده، خوش ساخته نیکو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیس باز
تصویر لیس باز
آنکه بالیس بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف دان
تصویر لیف دان
پیشندان، زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
دارای لیف: حنظل نرو ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بودونرلیف ناک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
واژه ساز آنکه لغت وضع کند: لغت ساز قاموس خوانندگی است شفادان علم نوازندگی است. (ملاطغرا آنند لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ ساز
تصویر یخ ساز
آنکه یخ سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحن ساز
تصویر لحن ساز
نوا ساز آهنگساز آنکه آهنگ اختراع کندظهنگ ساز. آهنگ سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیت ساز
تصویر چیت ساز
سازنده چیت آنکه پارچه های نخی گلدار و رنگارنگ سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو ساز
تصویر دیو ساز
پرورده دیو، شیطان منش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ساز
تصویر نیم ساز
خطی که زاویه را نصف کند
فرهنگ فارسی معین