جدول جو
جدول جو

معنی استفهام - جستجوی لغت در جدول جو

استفهام
پرسیدن، پرسش، سؤال
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
فرهنگ فارسی عمید
استفهام(مَ اَ)
فهمیدن خواستن. (منتهی الارب). مفهوم خواستن. (تاج المصادر بیهقی). مفهوم درخواستن. (زوزنی). فهمیدگی چیزی خواستن. (غیاث). دانستن خواستن. دریافتن خواستن، گشن خواه شدن شتر ماده یا ماده گاو. (منتهی الارب). نر خواستن ماده گاو. بگشن آمدن ماده گاو. (تاج المصادر بیهقی) ، سخت شدن سم ستور، رفتن خمل شکنبه. (منتهی الارب). رفتن پرز شکنبه، در تداول امروز، قرعه زدن
لغت نامه دهخدا
استفهام
پرسیدن چیزی جهت آگاه شدن
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
فرهنگ لغت هوشیار
استفهام((اِ تِ))
طلب فهم کردن، پرسیدن، پرسش
تصویری از استفهام
تصویر استفهام
فرهنگ فارسی معین
استفهام
استطلاع، استفسار، پرسش، سوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ مَ / مِ)
قرعه زدن خواستن. (منتهی الارب) ، گواه کردن. (تاج المصادربیهقی). گواه گذرانیدن. مؤلف صبح الاعشی گوید: استشهاد، الحاله الاولی فی استعمال الشعر فی صناعه الکتابه. و هو ان یورد (الکاتب) البیت من الشعر او البیتین او اکثر فی خلال الکلام المنثور مطابقاً لمعنی ما تقدّم من النّثر، و لایشترط فیه ان ینبّه علیه بقال و نحوه کما یشترط فی الاستشهاد بآیات القرآن و الاحادیث النبویه، فان الشعر یتمیز بوزنه و صیغته عن غیره من انواع الکلام، فلایحتاج الی التنبیه علیه و اکثر مایکون ذلک فی المکاتبات الاخوانیات، مثل ما کتب به القاضی الفاضل الی بعض اخوانه یستوحش منه، و یتشوّق الیه:
فیارب ّ ان ّ البین اضحت صروفه
علی ّ و ما لی من معین فکن معی
علی قرب عذّالی و بعد احبّتی
و امواه اجفانی و نیران اضلعی.
هذه تحیّه القلب المعذّب و سریره الصبر المذبذب، و ظلامه عزم السلو المکذب، اصدرتها الی المجلس و قد وقد فی الحشا نارها، الزّفیر اوارها، و الدموع شرارها، و الشوق آثارها، و فی الفؤاد نارها.
لو زارنی منکم خیال ٌ هاجرٌ
لهدته فی ظلمائه انوارها.
اسفاً علی ایّام الاجتماع الّتی کانت مواسم السرور و الاسرار، و مباسم الثغور و الاوطار، و تذکراً لاوقات عذب مذاقها، و امتدّ بالانس رواقها، و زوّجت بکرها و دوعب ذکرها:
واﷲ مانسیت نفسی حلاوتها
فکیف اذکر أنّی الیوم اذکرها؟
و مذ فارقت الجناب، لازال جنا جنابه نضیراً، و سنا سنائه مستطیراً و ملکه فی الخافقین خافق الاعلام، و عزّه علی الجدیدین جدیدالایّام، لم اقف منه علی کتاب تخلف سطوره ما غسل الدمع من سواد ناظری، و یقدّم ببیاض منظومه و منثوره ماوزّعه البین من سویداء خاطری:
و لم یبق فی الاحشاء الا صبایه
من الصبر تجری فی الدّموع البوادر.
و اساله المناب، بشریف الجناب، و اداء فرض، تقبیل الارض، حیث تلتقی وفودالدّنیا و الاّخره و تعمر البیوت الغامره المنن الفامره، و فضل الظل ّ غیر منسوخ بهجیره و یبشّر المجد بشخص لاتسمح الدّنیا بنظیره.
تظاهر فی الدّنیا باشرف ظاهر
فلم نر انقی منه غیر ضمیره
کفانی فخراً ان اسمّی بعبده
و حسبی هدیاً ان اسیر بنوره
فای ّ امیر لیس یشرف قدره
اذاما دعاه صادقاً بامیره ؟
و انّنی فی السّؤال بکتبه ان یوصّلها لیوصل بها لدی ّ تهانی تملأ یدی ّ، و یودع بها عندی مسرهً تقدح فی الشّکر زندی ّ.
عهدتک ذا عهد هو الورد نضرهً
و ما هو مثل الورد فی قصرالعهد.
و انا اترقّب کتابه ارتقاب الهلال: لتفطر عین عن الکری صائمه، و ترد نفس عن موارد الماء هائمه - انتهی. بل ربّما کان کل ّ المکاتبه او جلّها شعراً، و قد یکون صدر المکاتبه شعراً و ذیلها نثراً، و بالعکس. و قد یکون طرفاها نثراً و اوسطها شعراً، و عکس ذلک بحسب ما یقتضیه الترتیب، و یسوق الیه الترکیب. و ربما اکتفی بالبیت الواحد من الشعر فی الدلاله علی المقصد و بلوغ الغرض فی المکاتبه، کماکتب بعض ملوک الغرب الی من کرّر کتبه و رسله الیه بقول المتنبی:
و لا کتب الا المشرفیه عنده
و لا رسل الاّ الخمیس العرمرم.
الی غیر ذلک من المکاتبات المتضمنه للاشعار امّا مکاتبات الملوک الاّن فقل ّ ان تستعمل فیها الاشعار، او یستشهد فیها بالمنظوم و المنثور و قد تجی ٔ التّلقیحات بابیات الشعر فی غیر المکاتبات من الرسائل الموضوعه لریاضه الذهن و تنقیح الفکر، کالرسائل الموضوعه فی صید ملک او فتح بلد او نحو ذلک. (صبح الاعشی ج 1 صص 274- 276) ، دلیل آوردن. مثال و شاهد آوردن برای اثبات مقصودی. استدلال، در راه خدای کشته شدن. (منتهی الارب). شهید شدن: استشهد الرجل (مجهولاً). (منتهی الارب).
- استشهاد کردن، گوا گذراندن. به گواهی و شاهد گرفتن.
- ، شاهد آوردن. احتجاج کردن.
- ، مثل آوردن. تمثل جستن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
با یکدیگر قرعه زدن. (منتهی الارب). اقتراع. پشک انداختن. قرعۀ فال انداختن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منسوب به استفهام
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ/ غِ زَ)
دارو برداشتن زن. تنگ کردن بدارو. بدارو تنگی دادن زن شرم را. تنگ کردن فرج خواستن زن بدارو. (زوزنی) ، قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ بَ)
الهام خواستن. (منتهی الارب). فا دل دادن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). در دل انداختن خواستن، احتباس.
- استمساک کردن به، دست اندرزدن به
لغت نامه دهخدا
(گَ خوا / خا)
بسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استبهام امر، بسته و مشتبه شدن کار بر کسی. (از منتهی الارب) ، اثماد. (منتهی الارب). مثمود کردن. از بس سؤال تهی دست کردن. رجوع به اثماد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرحام
تصویر استرحام
مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعهاد
تصویر استعهاد
پیمان خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعمام
تصویر استعمام
دستار نهادن، دستار خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگی جستن، بزرگ شمردن، بزرگ منشی بزرگ شمردن بزرگ داشتن، بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعصام
تصویر استعصام
چنگ زدن باز داشتن چنگ در زدن دست انداختن تشبث کردن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کند زبانی پوشیده شدن، ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن، خاموش گشتن از پاسخ سایل، بسته و مبهم شدن کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرهاب
تصویر استرهاب
ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پشتگرمی، پشت خواهی، پشتیبان داشتن، اندوخته، پشت و پناه خواستن یاری خواستن، پشت گرم شدن پشت گرمی داشتن، پشت گرمی، اندوخته، جمع استظهارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطعام
تصویر استطعام
خوردنی خواستن، طعام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحکام
تصویر استحکام
استوار شدن، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرمام
تصویر استرمام
واسازی خواستن (وا سازی مرمت) واساز خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرهان
تصویر استرهان
گوخواستن، به گرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشمام
تصویر استشمام
بو کشیدن، بوئیدن، بو یافتن از چیزی، استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاء
تصویر استشهاء
ورنخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی خواستن، وچر خواهی وچر جویی (وچر فتوی) طلب فتوی کردن، فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن جویی گشتن خواهی (گشن فحل نرینه ای که آماده برای جهیدن بر مادینه است)، خرمانرینگی جهیدن بر مادینه دو پایه است و نرینه و مادینه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهام
تصویر استهام
پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبهام
تصویر استبهام
سر بسته خواهی گنگ زدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلهام
تصویر استلهام
نوید خواهی (نوید الهام)، به دل گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار