معنی 使无效
使无效
بی اثر کردن، باطل کردن
دیکشنری چینی به فارسی
واژههای مرتبط با 使无效
使无能
使无能
ناکارا کَردَن، ناتَوَان جِلوِه دادَن
دیکشنری چینی به فارسی
使无罪
使无罪
تَبرِئَه کَردَن، تَبرِئَه
دیکشنری چینی به فارسی
无效
无效
بیهودِگی، نامُعتَبَر، بی فایِدِه بودَن
دیکشنری چینی به فارسی