هنگامه هنگامه جمعیت مردم، معرکه، فریاد و غوغا، هیاهو، وقت، زمانهنگامه کردن: غوغا کردن، فتنه و آشوب برپا کردن فرهنگ فارسی عمید
هنگامه هنگامه مجمع و جمعیت مردم و معرکه بازیگران و قصه خوانان و خواص گویان و امثال آن باشد فرهنگ لغت هوشیار