نیم دار کهنه. یاسوخته نم داشت. پنبه یا پارچه ای از قماش کهنه (نیم دار نیم داشت) که نیم سوخته و زغال شده باشد و آنرا در برابر آتش زنه (از آهن و سنگ چخماخ) گیرند تا اخگر (جرقه) از سنگ بجهد و در آن گیرد و آتش زند حراقه قو: من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد نشاند تا هوس سجاده بر روی آب افگندن پیش خاطرآوردم و چون سوخته نم داشت آتش درمن افتاد و قفای آن بخوردم
حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن: یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار، (لباب الالباب) در جایی محفوظ داشتن: مردم آزاری... سنگی بر سر صالحی زد. درویش... سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد، مراقبت کردن توجه کردن: طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه، تعمد کردن پرورش دادن، باز داشتن منع کردن، توقیف کردن
نگاهداریحفاظت: برهمن گفت: کسب آسانتر که نگاه داشت چه بسیار نفایس باتفاق نیک و مساعدت روزگار بی سعی و اهتمامی حاصل آید اما حفظ آن جز برایهای ثاقب و تدبیرهای صائب صورت نبندد