معنی نفرت کرنا
نفرت کرنا
نفرت داشتن، متنفّر بودن، بیزار بودن، تنفّر داشتن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با نفرت کرنا
نفرت کردن
نفرت کردن
شمانیدن بیزاری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
ہجرت کرنا
ہجرت کرنا
مُهاجِرَت کَردَن، بَرایِ مُهاجِرَت
دیکشنری اردو به فارسی
بفر کرنا
بفر کرنا
بافِر شُدَن، بافِر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
سفر کرنا
سفر کرنا
رَفت و آمَد کَردَن، بَرایِ سَفَر، سَفَر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
فرض کرنا
فرض کرنا
فَرض کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
نشر کرنا
نشر کرنا
پَخش کَردَن، پَخش، پَخش تِلِویزیونی کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
نرم کرنا
نرم کرنا
مُلایِم کَردَن، بَرایِ نَرم شُدَن، نَرم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی