معنی نافذ کرنا
نافذ کرنا
اجرای قانون کردن، برای پیاده سازی
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با نافذ کرنا
صاف کرنا
صاف کرنا
پاک کَردَن، بَرایِ تَمیز کَردَن، تَصفِیَه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
ناز کرنا
ناز کرنا
نِگَهداری کَردَن کودک، گِرامی داشتَن
دیکشنری اردو به فارسی