معنی مؤدب
- مؤدب
- مؤدّب
واژههای مرتبط با مؤدب
مؤدب
- مؤدب
- تربیت شده، ادب آموخته، باادب
مؤدب
- مؤدب
- ادب آموزنده، ادب آموز، تربیت کننده، مربی، جمع مؤدبین
محدب
- محدب
- کوژ
مودب
- مودب
- فرهیخته
مودب
- مودب
- ادب آموخته، باادب، تربیت شده
مودب
- مودب
- ادب آموزنده، تربیت کننده، معلم
مادب
- مادب
- جمع مادبه، میزدها خواران ها (ولیمه ها) جمع مادبه ولیمه ها
مجدب
- مجدب
- نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
محدب
- محدب
- گوژپشت گرداننده
