ترجمه مہمات به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با مہمات
مهمات
- مهمات
- کارهای قابل توجه، در امور نظامی آلات و ادوات جنگ، نیازها
فرهنگ فارسی عمید
مهمات
- مهمات
- کارهای خطیر، امور با اهمیت، مسائل مهم، کارهای پیش آمده، افزار و ادوات جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مهمات
- مهمات
- کارهای بزرگ و دشوار، در فارسی به معنای ابزارآلات جنگی
فرهنگ فارسی معین
مسمات
- مسمات
- رسم الخطی از مسماه. تأنیث مسمی. نامیده شده. اسم گذاشته. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مسماه و مسمی شود
لغت نامه دهخدا
مرمات
- مرمات
- مرماه. تیر پیکان گردی که بدان تیراندازی آموزند. (ناظم الاطباء). پیکان گرد که بدان تیراندازی تعلیم کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرماه شود
لغت نامه دهخدا