ترجمه مہارت به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با مہارت
مرارت
- مرارت
- تلخ شدن، تلخی
کنایه از رنج، سختی
مرارت کشیدن: کنایه از زحمت کشیدن، رنج بردن، تلخی چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
مهارت
- مهارت
- ماهر بودن در کاری، استادی، زیرکی، چابکی و زبردستی در کار
فرهنگ فارسی عمید